خدمت

خدمت

معتقدم؛
خدمت به خلق خدا، در فرهنگ تعالیم قرآن و عترت، ارزش و ثواب فراوانی دارد. حتّی در روایات، دستگیری از دیگران و گره گشودن از مردم، نسبت به برخی اعمال عبادی نظیر حج یا عمرۀ مستحب، از ثواب والاتری برخوردار است. هر کس باید از آنچه دارد به دیگران انفاق کند. کسی که مال دارد، به‌اندازۀ توان از‌ دیگران دستگیری کند. آنکه علم دارد، از ترویج علم خود دریغ نکند، آنکه از قلم توانا برخوردار است، قلم خود را در راه سعادت دیگران به کار گیرد. آنکه وجاهتی دارد، از آبرو‌ و شخصیّت خود، برای حلِّ مشکلات مردم استفاده کند. آنکه قدرت و ریاستی دارد، از آن در جهت خدمت استفاده کند. و بالأخره آن کسی که هیچ چیز ندارد، لااقل به دیگران دعا کند و برای همنوعان خود، خیر و خوشی بخواهد.

خدمت در افسران خدمت در آپارات خدمت در اینستاگرام خدمت در مستضعفین خدمت در روشنگری خدمت در شبکه های اجتماعی
طبقه بندی موضوعی

دغدغه های یک استاد

چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۴۲ ب.ظ
قدیم تر ها که استاد بیشتر معنی صاحب حرفه و خریط فن می داد؛ نه معنی صاحب علم، هر استاد، چیزهایی از حرفة خود می دانست که کسی نخواهد فهمیدشان؛ مگر به ازای یک عمر همراهی و شاگردی استاد. در مورد استادان علم نیز همراهی برای محرم نظریات استاد شدن، شرط بود.

در همراهی استاد، چیزی بود فراتر از آموختن فن و حرفه و علم و فوت کوزه گری، بهانه ای بود برای همراهی استاد، تا شاگرد، درس بگیرد اخلاق زندگی و اخلاق حرفه ای را؛ تا استاد از شاگردش انسانی بسازد شایستة نام انسان و شایسته نام استاد؛ چیزی که در این دنیای فناوری زده، درّ نایاب شده است.

فرزندانمان را به نزدیک ترین مدرسه می فرستیم؛ نه نزد بهترین معلمان. همة شاگردان، تحت یک نوع تعلیم قرار می گیرند و با این که در استعداد ها تفاوت دارند، چند سال تمام در یک روش آموزشی کور و ماشینی، درس های یکسانی را آموزش می بینند. نیازی به احراز صلاحیت نیست؛ بلکه کافی است نمرات خوبی داشته باشیم؛ تا در هر رشته ای و در هر سطحی از اهمیت و تأثیر گذاری در حیات بشر، مشغول تحصیل شویم. فقط چند ماه کافی است تا استاد یک فن شویم؛ آن هم با مدرک معتبر و بعد به فاصلة چند کلیک، در دریایی از اطلاعات، غرق می شویم و ظرف مدت چند سال، چند مدرک رنگ و وارنگ می گیریم و خیلی زود خودمان می شویم استاد؛ بدون این که از منش استادی و اخلاق حرفه ای و شیوة زندگی، چیزی آموخته باشیم و بدون این که ارزش های اخلاقی و منش زیبا و خلاقیت، از ما انسان هایی منحصر به فرد ساخته باشد، صاحب فن می شویم و نهایت نقشمان در این عالم، نقش ماشینی است در یک کارخانه صنعتی یا یک قطعة قابل جایگزینی؛ نه کسی که با رفتنش علم و هنر و سبکش از دنیا برود.

برخلاف گذشته، معلم، شاگردش را انتخاب نمی کند و براساس ویژگی هایش، به او آموزش نمی دهد. همة ما مجبوریم درس هایی را بخوانیم که از ما متخصصانی می سازد در عرصه های مختلف؛ تا چرخ های این دنیای صنعتی بچرخد و پیش رود. پیش تر ها هر کس به اندازة ظرفیت خویش و به اندازة نیاز حرفه ای که آن را انتخاب کرده بود، تحت تعلیم قرار می گرفت و در حین آموزش فنون مورد نیازش، مورد تربیت استادش نیز قرار می گرفت. پیش ترها پدران و مادران ما می دانستند که هر آدمی برای این که بتواند یک زندگی انسانی داشته باشد و طعم خوشبختی و نیک کامی را بچشد، باید یاد بگیرد چگونه زندگی کند. آموزش هم گرچه در مورد فنون و حرفه ها کلاسیک نبود، اما شامل آموزش تدبیر منزل و اخلاق می شد و در واقع، هم آموزش و هم تربیت، وظیفة استاد بود و رابطه بین استاد و شاگرد را شکل می داد. بنابراین، یافتن استادی که استاد فن یا دانش بود و در عین حال، انسانی وارسته، بزرگ ترین دغدغة پدران دل سوز بود.

اکنون برخلاف گذشته، استادان برای انتقال آن چه می دانند، صلاحیت های افراد را نمی سنجند. بسیاری از دانش ها، مثل تیغ جراحی اند که اگر در دست اهل قرار بگیرند، زندگی ها را نجات می دهند و اگر در دست زنگی مست قرار گیرند، مرگ آفرین می شوند. در آموختن چنین دانش هایی، نباید فقط نمره، ملاک پذیرفتن افراد، برای شاگردی و دانشجویی باشد؛ ولی متأسفانه هست و نتیجه همان است که امورمان گاهی به دست کسانی تدبیر می شود که معیاری جز خود و ثروت و قدرت ندارند.

اکنون برخلاف گذشته، استادان دغدغة تربیت شاگردان ندارند و اگر دارند، در حوزة اختیار و وظایفشان تعریف نشده است و با تغییر ذائقه جامعه و کاهش سطح انتظارات مردم از وابسته های نهاد های آموزش، استادان نیز نقششان به کتاب های خودآموز سخن گو، تنزل کرده است. فراموش کرده ایم که انسان، نیازمند تربیت است و کمال انسانی را تا حد آموختن حرفه یا دانشی برای کسب وجاهت و گذران معاش، پایین آورده ایم و غافل شده ایم از حقی که فرزندان بر گردن والدین دارند؛ حق یافتن استاد و معلمی که او را آموزش دهد و تربیت کند؛ به گونه ای که به خوبی او را بشناسد و استعدادهای او را کشف کند و از قوه به فعل برساند و نتیجة همة این فراموشی ها، این است که مقام و وظیفة استادان در عرصة آموزش، به اندازة نگاه ما و توقع ما از ایشان، کوچک شده است.

در دنیایی که چنین چرخه ای با چنین سرعتی در جریان است، آن هم در عصر انفجار اطلاعات و تراکم ارتباطات، یافتن استاد و استاد شدن به معنای واقعی، مشکل است؛ اما محال نیست. هنوز هم هستند استادانی که شاید علمی که ازشان آموخته ایم، فراموشمان شود؛ اما درس¬هایی که از زندگی با ایشان گرفته ایم، فراموش ناشدنی است؛ استادانی که در کنار آموزش علم و شیوة علم آموزی، تربیت شاگردانشان نیز هم و غمشان است؛ استادانی که شاگرد، آموزش نمی دهند؛ بلکه شاگرد، تربیت می کنند.


حوزه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۸
خدمت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی